شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی

منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه  

می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش   

داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف  

اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به  

این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره  

جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه     

:سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو       لباس     

عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا      

آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف    

می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا

تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی،

چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه.     

کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت     

داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از 

جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب   

عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه  

زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش 

داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون رو

چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من  

بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات    

فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو       

چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود  

که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل    

می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم.   

نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می     

کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید   

لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت.     

دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ...........                                 



پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه.

سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار

چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک

یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه

کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود

که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و

مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از

یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا

نمی کنند




دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش

رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام

صورتش

را پوشاند. مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید. موعد

عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که

کور شده بود. همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا

باشد. 20سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را

گشود.


همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم





یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟

من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم

ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،با ملاحظه هستی، 

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت

پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم

اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه که نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم




خدا مشتی خاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد،از عشق خود در آن دمید و لیلی پیش از آنکه با خبر شود عاشق شد.اکنون سالیانی است که لیلی عشق می ورزد،لیلی باید عاشق خدا باشد زیرا خداوند در آن دمیده است و هر که خدا در آن بدمد عاشق می شود.

لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، و شاید نام دیگر انسان واقعی!!!!

لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد،سرخ سرخ، گلها انار شدند،داغ داغ.هر اناری هزار دانه داشت.دانه ها عاشق بودند، بی تاب بودند،توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود، دانه ها بی تابی کردند. انار ناگهان ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را خورد، اینجا بود که مجنون به لیلی اش رسید.

در همین هنگام خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط کافیست انار دلت ترک بخورد.

خدا انگاه ادامه داد: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من، ماجرایی که باید بسازیش.

شیطان که طاقت دیدن عاشق و معشوقی را نداشت گفت: لیلی شدن ، تنها یک اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد.

آنان که سخن شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.

اما مجنون بلند شد، رفت تا لیلی اش را بسازد ...

خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خویشتن است

شیطان گفت: آسودگی ست، خیالی ست خوش.

خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.

شیطان گفت: ماندن است و فرو در خویشتن رفتن.

خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.

شیطان گفت: لیلی خواستن است، گرفتن و تملک کردن

خدا گفت: لیلی سخت است، دیر است و دور از دسترس است

شیطان گفت: ساده است و همین جا دم دست است ...

و این چنین دنیا پر شد از لیلی هایی زود، لیلی های ساده ی اینجایی، لیلی هایی نزدیک لحظه ای.خدا گفت: لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر چون سخن خدا بدینجا رسید ، لیلی جاودانی شد و شیطان دیگر نبود.

مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد. لیلی می دانست که مجنون نیامدنی است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال.

لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد، مجنون نیامد، مجنون نیامدنی است.

خدا پس از هزار سال لیلی را می نگریست، چراغانی دلش را، چشم به راهی اش را...

خدا به مجنون می گفت نرود و مجنون نیز به حرف خدا گوش می داد.

خدا ثانیه ها را می شمرد، صبوری لیلی را.

عشق درخت بود، ریشه می خواست، صبوری لیلی ریشه اش شد. خدا درخت ریشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها شاخه، هزاران برگ، ستبر و تنومند.

سایه اش خنکی زمین شد، مردم خنکی اش را فهمیدند، مردم زیر سایه ی درخت لیلی بالیدند.

لیلی هنوز هم چشم به راه است چراکه درخت لیلی باز هم ریشه می کند.

خدا درخت ریشه دار را آب می دهد.

مجنون نمی آید، مجنون هرگز نمی آید. مجنون نیامدنی است، زیرا که درخت باز هم ریشه می خواهد.

لیلی قصه اش را دوباره خواند، برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد. لیلی گریست و گفت: کاش این گونه نبود. خدا گفت : هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد ،لیلی! قصه ات را عوض کن.

لیلی اما می ترسید، لیلی به مردن عادت داشت، تاریخ هم به مردن لیلی خو گرفته بود.

خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد، دنیا لیلی زنده می خواهد.

لیلی آه نیست، لیلی اشک نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی است.

لیلی! زندگی کن !

اگر لیلی بمیرد، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟

چه کسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟

چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟ چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟

لیلی! قصه ات را دوباره بنویس.

لیلی به قصه اش برگشت.

این بار نه به قصد مردن، بلکه به قصد زندگی.

و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده ی گمنام و ......




پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:
اما من که می‌دانم او چه کسی است..!



پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید...

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:


سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم...




مثل آن مسجد بین راهی تنهایم…

هر کس هم که می آید مسافر است می شکند …..

.هم نمازش را، هم دلم را …

و می رود…

جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید …

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بی همگان بسر شود

بی تو اصن بحثشو نکن!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بهار …

و این همه دلتنگی؟!

نه ،

شاید فرشته ای

فصلها را به اشتباه

ورق زده باشد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از کدام سو دورم می زنی؟

می خواهم از همان سو …

دورت بگردم!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کمی گیجم کمی منگم عجیب است

پریده بی جهت رنگم عجیب است

تو را دیدم همین یک ساعت پیش

برایت باز دلتنگم عجیب است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تـو راحت بـخواب من مـشق گریه هایـم هـنوز مـانده

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست
مهتاب به جلوه چون بنا گوش تو نیست
پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست
آتشکده را گرمی آغوش تو نیست

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من را تو ببخش چشم من کور!
دستم برود به زیر ساطور!
تقصیر دلم نبود دزدی
چشم تو سیاه بود و مغرور!

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شکر خدا نشد که عاشقت شوم

تقدیر این نبود که من لایقت شوم

یاد توا کنار دلم چال کرده ام

تا بیخیال تو و هق هق ات شوم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بسیار نمی خواهم
تنها کمی
برای چشم به هم زدنی
دستت را به من بده
تا دلت را در آغوش گیرم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کلمه ای نیست

هیچ!

میان «من و تو»

این «واو» حرف بی ربطی است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

مهر تو در ساحل روحم وزید
چشم تو در گنجۀ عشقم خزید
با تو وفا کردم و لبخند تو
مار شد و کفتر جانم گزید

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هنوز هم دلم تنگ می شود

برای محض حرف زدنت

و برای تکیه کلامهایت

که نمی دانستی

فقط کلام تو نبود

من هم به آنها …

تکیه داده بودم!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در دل دردیست از تو پنهان که مپرس

تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس

با این همه حال و در چنین تنگدلی

جا کرده محبت تو چندان که مپرس

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر
با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر
تکرار شو حوالی دستان خسته ام
شاید مرا رقم بزنی عاشقانه تر

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دردت را گریستم
گریه ات را مویه کردم
و تنهایی ات را
یک تنه
آغوش بودم

چنین بود
سرنوشت من
“!سنگی ، سزای سگی-”
سزد چنین سرنوشت
!به روزگار سگی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلم را که مرور میکنم
تمام آن از آن توست
فقط نقطه ای از آن خودم…….
روی آن نقطه هم
میخ میکوبم
…و قاب عکس تو را می اویزم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نگاه تو معجزه است،
سِحر غم به معجزت خراب می شود،
تا عصای دیده بر من افکنی،
خشک، نیل چشم من ز آب می شود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیرگاهیست

بالهایمان را آویخته ایم به جالباسی

عادت کرده ایم به زمین

زمین جای گرم و نرمیست

چه خیال اگر چشمهایمان را خواب

چه خیال اگر دلهایمان را آب برده است!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو دوست داشتنی هستی
اما
دوست ِ داشتنی نیستی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک سوزن از ابروی تو
با یک نخ از گیسوی تو
آرام می دوزد به هم
چشم مرا با روی تو

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عاشقانه تر از این نیست
که در واپسین لحظات باورم
از بودن تو
باور نکنم
که رفته ای...

**********************************************

حجم خالــی ” تـــو ” را ؛

 

حجم پـُـر ” هیچ کس “ .. پـُـر نمی کنـــد!

 

حالا هی بگـــو ..”  دوستــان به جــای مـــا ! “

.

.

.

خدایا ؟

                                              میخواهی دنیا را پر از ایوب کنی؟

                                                              بس کن..!

.

.

.

.

همه تفاوت ما این است
تو به خاطر نمی آوری
من از خاطر نمی برم!

.

.

.

.

چیزی شبیه دوستت دارم
گرم و قوی
جریان دارد تو تنم، دلم!

.

.

.

.

دست من گیر که این دست همان است که من / بارها در غم هجران تو بر سر زده ام . . .

.

.

.

.

دلت را از شیشه  بساز ولی به سنگها بگو دلم از فولاد است …
.
.
.
.
خورشید هم با تمام بزرگی که داره سرد میشه

وقتی عاشقی درخت شد نه نباید انتظاری جز تبر شدن از روزگار داشت

.
.
.
.
خسته

بی قرار

تنها

سرگشته

تو که باشی، همه ی این واژه ها را دور خواهم انداخت.

.
.
.
.
کهربای چـشمانت نگین کدام انگـشتر شد

که به دستان من گـشاد بود؟!!

.
.
.
.
ندوه تازه ای نیست …..دلسپردگی های مدام من و خط خطی های تو روی قلبم

زیر خط خطی هایت شاید قلبم را محو کنی ….عشقم را چه میکنی؟؟؟؟؟؟

.
.
.
.
کـاش

دل ِ تو هم

مثل تلفن همـراه بود

تا می تونستم بهش زنگ بزنم ،

و ببینم کجـا جا مونده ؟؟!

                                                                 .

           







یادت نرود که یاد تو در یاد است / آبادی دل برای تو آباد است

از یاد نبر دل حقیرم ای دوست / در این دل من همیشه یادت یاد است . . .

 

.

.

یک گوشه نشسته ام پر از تشویشم / نقاشی چشمان تو هم در پیشم

زیباتر از آنی که تصور بکنم / من جز تو به هیچکس نمی اندیشم . . .

 

.

.

.

اگه بعضی وقتها نمیشنوی دوستت دارم

به خاطر سایلنت دلمه ، نه اینکه معرفتم کمه !

.

.

.

صبوری می کنم تا مه برآید / صبوری می کنم تا شب سرآید

صبوری می کنم تا زندگانی / مرا بگذارد و مرگ از در آید . . .

.

.

.

من از بچگی باید کارگردان می شدم

زیرا هرکسی به من میرسد بازیگر است . . .

.

.

.

آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود

چشم خواب آلوده اش را مستی و رویا نبود

لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت

دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود . . .

.

.

.

مکن مستم که هوشیار تو هستم / مکن خوابم که بیدار تو هستم

میان خواب و بیداری جهانی است / مکن ترکم که غمخوار تو هستم . . .

 

.

.

.

بی روی او به دنیا ، یک ذره نیست میلی

از وقت رفتن او ، خیلی گذشته ، خیــــلی

دلتنگم و پریشان ، با یک امید کم رنگ:

شاید برای من هم ، دلتنگ مانده لیلی

.

.

.

کسی که تا دیروز میگفت بدون تو نمیتونم نفس بکشم

امروز تو آغوش دیگری نفس نفس میزنه . . .

.

.

.

انقدر میگفت دورت بگردم و دورم میگشت

که یکدفعه به خودم اومدم و دیدم دورم زده رفته . . . !

.

.

.

ای اشک دوباره در دلم درد شدی

تا بر دیده ی من رسیدی و سرد شدی

از کودکی ام هر آنزمان خواستمت

گفتند دگر گریه نکن مرد شدی . . .

.

.

.

تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو

این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت

نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو

« دوستم داری » را از من بسیار بپرس

دوستت دارم را با من بسیار بگو

.

.

.

بیا با من دلم تنهاترین است / نگاهت در دلم شور آفرین است

مرا در شعله ی عشقت بسوزان / که رسم دوستداریها همین است . . .

.

.

.

در جنگ دوستی من و تو ، قاتل و مقتول محبوب یکدیگرند . . .

.

.

.

می سپارم به نسیم ، بوسه از جنس بلور / دل من تنگ تو باز ، باد در حال عبور

بوی چشمان تو را میرساند به مشام / می دهد آرامش ، به دل نا آرام . . .

.

.

.

درون سینه دریا گشته ای تو / در این ویرانه پیدا گشته ای تو

تو را نامی بغیر از دل ندادند / برای من معما گشته ای تو . . .

.

.

.

تو راحت بخواب ، من مشق گریه هایم هنوز مانده . . . !

.

.

.

میباری ای باران و میشویی زمین را / اما نمیشویی دل اندوهگین را

سنگین ترینی بی شک اما اندکی نیز / تسکین نخواهی داد این غمگین ترین را . . .

.

.

.

من از زمانه که دست تو داد تقدیرم / هنوزم که هنوز است سخت دلگیرم

تو رفته ای و من اندر هجوم خاطره ها / چو قاب عکس قدیمی اسیر تصویرم . . .

.

.

.

می روم شاید فراموشت کنم / با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش / از عذاب دیدنم آزاد باش . . .

.

.

.

.

کمی از غصه هایم یاد بگیر که وقتی بودی با فکر رفتنت و وقتی رفتی با فکر بر نگشتنت همراه من ماند!!

 

آهای همیشگی ترینمتمام فعلهای ماضیم را ببرچه در گذر باشی چه نباشیبرای مناستمراری خواهی بود….من هر لحظه تو را صرف میکنم..

 

ماکه همسایه ی اشکیمولی با دلِ تنگگر لبی خنده زندیاد شماییم همه شب

.

.

.

 

اگر به یادت نمی ایم دلیل فراموشی تو نیست…من ترس از ارتفاع دارم..

 

رُخ به رُخ که شدیممن مات شدم… !و تو چون پادشاهی کهاز اینگونه فتح ها را زیاد دیده استبی اهمیت ، رد شدی

 

ای معنی انتظار یک لحظه بایستدیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟برگرد نگاهم کن و یک جمله بگوتکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟

 

زندگی یعنی بخند هرچند که غمگینی
ببخش هرچند که مسکینی
فراموش کن هرچند که دلگیری…

 

تو را با دیگری دیدم که بی من شادمان بودی
گمانم بود بی احساسی و تو بیش از آن بودی
رها کردی مرا رفتی شکستن بود تقدیرم
تمام فکر من هستی به فکر دیگران بودی

 

چقــدر باید بگذرد؟؟تا مـندر مـرور خـاطراتموقتی از کنار تــو رد می شم.تنـــم نلــرزد…..بغضــم نگیــرد…..

 

تا دست به قلم میبرمتو تمام واژه ها میشوی…با یک واژهمن چگونه خط خطی کنم تو را؟؟؟

 

چه می شد اولین روز جـدایی ، برایم تا قیامت شب نمی شدوجود پاک و سرشار از امیدت ، گرفتار سکوت و شب نمی شد

 

با تو بودن همیشه پر معناست
بی تو روحم گرفته و تنهاست
با تو یک کاسه آب یک دریاست
بی تو دردم به وسعت صحراست

 

بدون مکالمه عشق به جان کندن می افتد؛ و چقدر هم سخت است دوام بخشیدن به این گفتگوهای آبی روشن

 

به هیچ روزی پ‍‍س ات نمی‌دهم!
به هیچ ساعتی
به هیچ دقیقه‌ای
به هیچ، هیچی!
سخت چسبیده‌ام
تمامت را…

 

چه رابطه ی مرموزی است….میان پیداترین زخم و پنهان ترین راز!!

 

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرماصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرمیک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریاافتادم و باید بپذیرم که بمیرم

 

سالهاست که معنای این را نفهمیده ام “رفت و آمد” یا “آمد‌ و رفت” ؟آدمها می‌روند که برگردند ، یا می‌آیند که بروند

 

صدایت درگوشم زمزمه می شود ونگاهت درذهن مجسم… ولی من تو رامی خواهم نه خیالت را.

 

هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو، دلی را به دریا زدم که ازآب، واهمه داشت

 

قرارمان فصل انگور، شراب که شدم بیا… تو جام بیاور من جان!

 

تو را آرزو نخواهم کرد..هیچ وقت..! تو را زمانی می خواهم که خودتبیایی نه با آرزوی من.

 

حکایت من و تو حکایت آسمان و زمین استفقط چیزی شبیه رعدوبرق مارا به هم می رساند

 

چقدر تلخ است بعد از سال ها انتظار نیمه گم شده ات را کامل بیابی!!!!!

 

خداوند همه چیز راجفت آفرید:جز بینی ودها ن وقلب،مى دونى چرا؟چون بایدبراى خودت یک هم نفس یک هم زبان ویک هم دل پیداکنى

 

وقتی از غربت ایام دلـــــم میگیرد
مرغ امید من از شدت غم میمیرد
دل به رویای خوش خاطره ها میبندم
بازهم خاطر تو دســت مرا میگیرد

 

هر که خوبی کرد زجرش میدهندهر که زشتی کرد اجرش میدهندباستان کاران تبانی کرده اندعشق را هم باستانی کرده اندهرچه انسانها طلایی تر شدندعشق ها هم مومیایی تر شدند

 

تو را طلب نمیکنم…نه اینکه بی نیازم…صبورم




نبردی از وفا یک ذره بویی
به هر ساعت شوی مایل به سویی

                                      ********************************

                                                   فقط یک نکته میگویم قبول کن

                                                 عزیزم واقعا بی چشم و رویی !!!

                                                     دلم را مبتلایت کرده بودم

  خودم را خاک پایت کرده بودم

  ندانستم  بی وفا هستی وگرنه

همان اول رهایت کرده بودم !

**************************************

بی وفا!!

ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد

************************************

مطمئن باش ، برو …

ضربه ات کاری بود ،  بی وفایی کردی..دل من سخت شکست …

و چه زشت به من و سادگیم خندیدی

به من و عشقی پاک ، که پر از یاد تو بود …

و به این قلب یتیم

که خیالم می گفت   تا ابد مال تو بود …

تو برو تا راحت تر

تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم


**********************************

آئین عشق بازی دنیا عوض شده است

یوسف عوض شده است ، زلیخا عوض شده است

آن بی وفا کبوتر جلدی که پر کشید

اکنون به خانه آمده اما عوض شده است

*******************************

هر رهگذری محرم اسرار نگردد
صحرای نمکزار چمن زار نگردد
هرجا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست
هر بی سر و پا یار وفادار نگردد

*************************************

رفتی دلم شکستی این دل شکسته بهتر
پوسیده رشته ی عشق از هم گسسته بهتر
من انتقــام دل را هرگــــــز نگیـــــرم از تو
این رفتــه راه ناحــق در خون نشستــــه بهتر

******************************************

شب شرابی خوردم و مستی مرا در بر گرفت , بی وفاییت آمد به یادم , هستیم آتش گرفت.

*********************************************

بی و فایی کردی و گفتی نفرین میکنی ؟

گفتم نه …فقط از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه….

هنوزم از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه…..

****************************

ببین خدایی با دلم چه کردی این کارا رو با دل دیگه کردی؟
هیچکی مثه من نازت و خریده؟ هیچکی با رویای تو پر کشیده؟
برو ولی اینو یادت بمونه تو قول دادی بی وفای دیوونه

*************************

هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو
بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو

تو بی وفا بودی ولی اونی که برات میمرد منم
تا زنده ام دوست دارم اینم کلام آخرم

************************

گر تو را از ابلهی کردم رها ، برمن ببخش
ر سر پیمان نه بر مهر و وفا ، بر من ببخش

راه ورسم عاشقی را نا بلد چون کودکان
اشتباه و ناروا کردم خطا ، بر من ببخش

************************

چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی

سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی . . .

********************************

در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟

نمی یابی نشان هرگز از وفا و جوانمردی

برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی

اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی

*****************************

یاران به خدا که بی وفایی مکنید

با عاشق دلخسته جدایی مکنید

یا آن که وفا می کنید تا آخر

یا آنکه از اول آشنایی نکنید

***********************************

 

آنقدر رسم وفا مرده که ترسم مجنون گر زنده شود یادی ز لیلی نکند

***************************

سکوت دردناکترین پاسخ من به بی وفایی های توست!

***********************

چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی

**********************************

 

کاش هرگز در محبت شک نبود
تک سوارمهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان دل است
واژه ی تلخ خیانت حک نبود

***************************************

حیف این چشمهام که برای چون توی  بی وفا و بی ارزشی اشک ریخت!

و چه ساده دلم که هنوزم دوست داره

******************************

 

از قدیما گفتن کوه هرگز به کوه نمیرسه بی وفایی کن ولی بدون آدم به آدم میرسه

*****************************************

 

یک روز فکر میکردم اگر او را با غریبه ای ببینم شهر را به  اتش میکشم  اما امروز برای دیدنش حاضر نیستم حتی کبریتی روشن  کنم

**********************************

شنیدم سخن ها ز مهر و وفا ، لیک

ندیدم نشانی ز مهر و وفایی

*************************

نیاز عاشقان معشوق را بر ناز می دارد
تو سر تا پا وفا بودی ، تو را من بی وفا کردم

****************************

 

اگرچه نازنینان را وفا نیست / گلستانی چو باغ آشنا نیست

اگر بر چرخ هفتم پا گذارم / دلم یک لحظه از یادت جدا نیست

************************************

دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت بکام ، خواهم که جاودانه بنالم به دامنت ، خواهم که جاودانه بمانی کنار من ، ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

*****************************

وقتی فهمید میخوامش ، خندید و رفت

التماس رو تو چشام دید و رفت

با تمام خوبیهام اون بی وفا

رنگ غم تو چشام پاشید و رفت

***********************************

دل من همی داد گفتی گواهی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
دریغا دریغا که آگه نبودم
که تو بی وفا در جفا تا کجایی

****************************

رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

***************************

این همه مهربونی رو از تو چطور باور کنم ؟

توو این قحط وفا که عشق ، صورت کیمیا داره

*****************************************

مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را

***********************************

با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است

*************************

خوشا آنان که در بازار گیتی
خریدار وفا بودند و هستند
خوشا آنان که در راه رفاقت
رفیق با وفا بودند و هستند

******************

شمع اگر سوخت و به پروانه وفادار نبود
من بر آنم که بسوزم به کنارت ، ای دوست

************

رسم ما آوارگان ترک وفای دوست نیست

رسم ما دریا دلان خشکیدن احساس نیست

ما محبت را به نام دوست ارزان میکنیم

تا صداقت زنده است ما هم رفاقت میکنیم

*******




کاش دهخدا می دانست

دلتنگی … اشک …. فاصله …. بی وفایی….

تعریفش فقط دو حرف است

“تـــو”

.

.

.

پیش هر تیغی سپر باید گرفت ، پیش تیغ دوست ” سر ” باید گرفت

.

.

.

همدیگر را دور میزنیم تا زودتر به مقصد برسیم

غافل از اینکه زمین گرد است و باز به هم خواهیم رسید . . .

.

.

.

تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد

یک بار قسمت کردم ، چندین برابر شد  . . .

.

.

.

هرچند نمیدانم

خواب هایت را با که شریک میشوی

اما هنوز

شـریک تمام بیخوابی های من تـویی . . .

.

.

.

ما آدم‌ها موجودات عجیبی‌ هستیم  وقتی‌ میگوییم تنهایم بگذار

یعنی‌ ، بیش از همیشه به وجودت احتیاج دارم  . . .

.

.

.

رفیق هر شب و هر روزی دل / غمت تا بوده ، بوده روزی دل

بگردان گوشه ی چشمی و بنگر / چه حالی دارد آتش سوزی دل . . .

.

.

.

من ” آنقدر خواستمت که نخواستنت را ندیدم

“تو ” آنقدر نخواستی که هیچ چیز از “من ” را ندیدی . . .

 

.

.

.

کاش بودم درختی در میان قلب تو ، تا وجودم ریشه می کرد از محبت های تو . . .

.

.

.

امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را !

تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟

.

.

.

چه کرده ای تو با دلم که نبض من صدای توست ؟

چه کرده ای تو با سرم که فکر من هوای توست ؟

.

.

.

خیلی سخته غمخوار کسی باشی که خودت بزرگترین غمش هستی . . .

.

.

.

همه تفاوت ما این است: تو به خاطر نمی آوری ، من از خاطر نمی برم  . . .

.

.

.

خدا را دوست بدارید

حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید . . .

.

.

.

ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها  نگویم

تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم .

.

.

.

اعتبار آدمها به حضورشان نیست

به دلهره ای است که در نبودنشان درست می کنند . . .

.

.

.

عشق را با فکر تو معنا کنم من / با حضورت قلب خود زیبا کنم من

گرچه آبی در دلم جاری نبوده / دشت دل با بارش مهر تو دریا می کنم من . . .

.

.

.

من حسرت دیدار تو دارم به که گویم / از بهر تو من ابر بهارم به که گویم

غیر از تو کسی را به خدا دوست ندارم / از نرگس چشم تو خمارم به که گویم .

.

.

.

همیشه سکوتم به معنای پیروزی تو نیست

گاهی سکوت می کنم تا بفهمی چه بی صدا باختی  . . .

.

.

.

به سلامتی هرکس که دلش از یکی خونه!

به سلامتی هرکس که دلش از یکی دوره!

به سلامتی اون کسی که دردامو میدونه!

به سلامتی اون کسی که میدونه ولی همیشه ساکت می مونه!

.

.

.

درنگی کن در آغوشم که امشب

فروزانست بزم عشق دیرین

نمی خوابیم و می نوشیم تا صبح

ز جام بوسه ها ، بس راز شیرین . . .

.

.

.

برای متعهد بودن مهم نیست یه حلقه فلزی توی دستت باشه

مهم اینه یه حلقه از عشق دور قلبت باشه . . .

.

.

.

.

چو بامداد خوش دوستت دارم

به یاد تو و یادهایت شب نشستم بیدار

چه خواب باشم چه بیدار باشم دوستت دارم …

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سرم درد میکند برای دردسر!
و تو میدانی آنقدردوستت دارم
که حتی اگر سرم به سنگ بخورد
یا سنگ به سرم !!
از این دوستت دارمدست بر نخواهم داشت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ترا در طبیعت بکر چون یاس
و در افکارم از احساس
در انزوای تنهایی بی حد
ترا در شبانه ی لبخند
تا صبح دور
و به اندازه ی یک جرعه خدا
دوستت می دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

.

.

به اندازه مهربانی حضور یک کــس که یکتا است دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

.از چهار راه قلبم عبور کردی و هیچ به چراغ قلبم توجه نکردی ، اما بدان پلیس قلبم تو را تعقیب خواهد کرد و برگه ی دوستت دارمرا زیر برف پاکن های دلت خواهد گذاشت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کسی که باورت داره یه قدم جلوتر از کسیه که دوستت داره ، پس بیشتر از اینکه دوستت داشته باشم باورت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از طلوع عشق تا غروب سرنوشت و از غوغای زندگی تا سکوت مرگ دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دهانت را می بویند ، مبادا گفته باشی دوستت دارم، دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد ، عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد . (شاملو)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آه من هم زنم ، زنی که دلش ، در هوای تو می زند پر و بال ، دوستت دارمای خیال لطیف ، دوستت دارم ای امید محال . (فروغ فرخزاد)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد ، پس با تمام سکوتم دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نباید یه مو از سرت کم بشه !
حق نداری اخم کنی ، همیشه باید بخندی !
اجازه ناراحت شدن نداری !
باید خیلی مواظب خودت باشی فهمیدی ؟
حق مریض شدن نداری !
باشه؟
چون من دوستت دارم!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

معما ! :

میدونی کی بیشتر از همه دوستت داره !؟

راهنمایی ! :

بالای صفحه اسمش رو نوشته !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برایت مینویسم
دوستت دارم
نگو که تکراریست
شاید روز رسد که هرگز تکرار نشود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای دوست داشتنت

از من دلیل می خواهند ، نازنین… !

چشمانت را قرض می دهی… ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای بدست آوردنت نمی جنگم… !

به تکّدی قلبت هم نمی آیم… !

دوستت دارم،

فارغ از داشتنت ….

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بازدوستت دارمِ من

تو را یک قدم به عقب کشید …

ولی مهربان

پشتت دیوار است… !!

دیگر جایی برای قدم بعدی نیست

پس دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در اقتصاد چشمان تو همه دل ها کالای پست هستند

هرچه بیشتر دوستت بدارند کمتر خریدارشان میشوی.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سکه های دوستت دارم   را به من برگردان ٬باید جای بهتری خرجشان کنم.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم و مرا از این عذاب رها می کردی ، ای کاش تمام اینها را می دانستی ، کاش می دانستی ، ای کاش می دانستی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر می دونستی چقدر دوستت دارم همه آن چیزها که در بندت کشیده رها می کردی ، غرورت را ، قلبت را ، حرفت را ، ای کاش می دانستی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هر وقت میخوای ببینی چقدر دوستت دارم ، انگشتت رو بذار رو نبضت ، می فهمی که دوست داشتنم تمومی نداره .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در صفحه ی شطرنج زندگیم تمام مهره هایم مات مهربانیت شد و من با اسب سفید قلبم به سوی تو تاختم تا بگویم شاه دلم دوستت دارم .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوستت دارمبه اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم زدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوستم بدار ، نه برای سرگرمیت ، دوستم بدار ، نه برای اشک ریختنت در خزان زندگیم ، دوستم بدار ، ولی هرگز نگو دوستت دارم، دوستم بدار ، همانگونه که دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

میدونستی بیست و یکیدوستت دارم! بیستا واسه بیست بودنت ، یکی برا تک بودنت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوستت دارم عزیزم خیلی زیاد ، خیلی ها میگن اگه به معشوقت زیاد بگی دوستت دارم اون زود تو را از یاد می بره و به کس دیگری عشق می ورزد ، ولی من به تو اطمینان دارم ، پس دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد ، پس با تمام سکوتم دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چو قلب شب تاریک تنهایی هایم دوستت دارم

چو بامداد خوش دوستت دارم

به یاد تو و یادهایت شب نشستم بیدار

چه خواب باشم چه بیدار باشم دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگه من خسته و تنهام باز میگم دوستت دارم
اگه من اسیر غمهام باز میگم دوستت دارم
اگه آشنای دردم ندارم یه همزبونی
گل باغ آرزوهام باز میگم دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چون تورا دوست دارم
{هر کجا هستم،باشم}
عشق تو همراه من است
قلب من جای تو شد
قلب تو مال من است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو را چون موج دریا دوست دارم
چو گل همقدر دنیا دوست دارم
تک اندر وادی مهر و محبت
جدا از کل غمها دوست دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ولو دروغ ، چه زیباست دوستت دارم
چه قدر مثل مسیحاست دوستت دارم

شروع وسوسه ی سوختن شد و بی شک
کلام آخر دنیاستدوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

و هر چقدر هم که بشوئی پاک نمی شود..
رنگ حسرت لبهات
در اندوه گفتن دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای من که
دوستت دارم
و جای تو خالیست
زیر همین باران
کنار این همه دلتنگی !
کمی بوسه بفرست
.
.
.
و کمی« دوستت دارم » ..!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به اندازه ی تمام بوسه های بی پاسخی که ماهی به دریا میزنه

دوستت دارم. .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوستت دارم دانم که تویی دشمن جانم ، از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

!( نوشتم دوستت دارم، پرانتز را نبستم ، بگذار این حقیقت تا ابد جریان بیابد . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *






طراح : صـ♥ـدفــ