
گورستان دلم...
قطعه خاطرات تلخ...
ردیف مهره های سوخته...
نشانی ات را به خاطر بسپار...!
" جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
جایش هنوز میسوزد... کشیده های باران فراموش شدنی نیست... درست شبیه رد پای خیانت های تو بر روی قلبم...! " جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
شب آخر است... بنشین کنارم... جرعه ای میهمان منی... کمی بنوش از عطش آرزوهایم... مزمزه کن... تلخ است یا شیرین...؟! هیس...! خاموش باش...! جوابت را وقتی سرگیجه ها آغاز شد به آرامی زمزمه کن برایم... بنوش ولی سیر نشو... باید تشنه بمانی تا بمانی برایم...! " جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
قلبهای بی قرار عشق به نگاهی گذرا دلخوش میگردند و امیدوار... و معشوقه های بی قلب پیوسته در پی "بز خری" قلبهای عشاقند...! و این است آخرالزمانی که وعده داده شد... سوره عذاب...! " جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
بوته های هرز روییده سرزمین تشنه قلبت را بسوزان... نگران هرم آتش نباش... این بوته ها مجال رسیدن به عشق را از تو سلب خواهند کرد... بترس از روزی که این بوته ها فرصتی بسازند برای عرض اندام مارهای خوش خط و خال چنبره زده که در گذر زمان تو را به زیر بکشند... بترس...! " جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
جا سیگاریم را گم کرده ام... تو ندیدیش...؟! خودش مهم نیست... زیرش دردهایم را قایم کرده بودم...! پ.ن :بعضی اوقات عجیب احساس وابستگی میکنم به دردهایم... نه اینکه همیشه پا به پایم بوده اند... دلم زود به زود برایشان تنگ میشود...!!! " جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
منجنیق های دوزخ انتظارت را میکشند... میخواهند سواری بدهند...! به تویی که آسوده احساس را میکشی و بی تفاوت ترک کردن آدمها را خوب بلدی... بنشین و منتظر باش... مثل منجنیق ها... " جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
به ساحره بودن چشمهایت ایمان دارم... که با اولین نگاهت افسار دریدم... رانده شدم از همیشگی هایم... بریدم از دلخوشی های قبل از حضورت... آری... دیریست که مومن گشته ام به مرتد شدنم در نبودت...! " جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
شب است... زمان نمیگذرد یا من کور شده ام...!؟ درد میکند وجودم... در خلاء نبودن هایت... جای پاهای کوچکت بر روی خرخره ام...! زیباست رد پایت...! شیارهای زیر کتانی صورتی... بر روی مویرگ به مویرگهای قلبم... مجهول مانده ام برایت... چشمانت رنگی نبود...! سفید بود...!! شاید قلبم را سیاه میدیدی...! تو اسوه و اسطوره عدالت و انصاف هستی برایم...! دوستت دارم گفتنهایم... کابوس شبهایت...! سرگیجه عصر گاهیت...! رفتن به استقبال مرگ... به جان خریدن بلاهای سهمگین... برای شنیدن : دوستت دارم گفتن هایت...! پ.ن :من سرگیجه اعظم هستم...! من عین عین عین کابوس توئم...! "جـ ــ ـُـنوטּ زَבه"



| طراح : صـ♥ـدفــ |