
امشب آسمان ابریست و قلبم بی قرار تر از همیشه...
هوس شبگردی های همیشگیمان یه سرم زده...
دستت را به من بده...
شیطنت نکن...
نور که میبینی ذوق نکن...!
قبل و بعد از هر چراغ برق دستانت را گستاخانه از دستانم نکش...!
اعصاب ندارم لعنتی...
اصلا بیا برویم کنار دریا...
به ظلمت نزدیک ساحل که رسیدیم وحشیانه در آغوش میگیرمت...!
آنجا دیگر اختیارت با خودت نیست...
اینگونه ملتمسانه نگاهم نکن...
دست من هم نیست...!
آه ای خدا...
یک "سایه" تا چه حد میتواند احمق باشد...!!!
" جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
نابود کن دوستیمان را بسوزان قلبم را از هم بدر روحم را پشیمانم کن از این آشنایی بیرونم بیندار از این بازی مزحک... به این بی قرار بیاموز سری که درد نمیکند دستمال نمی بندند...! " جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
گورستان دلم... قطعه خاطرات تلخ... ردیف مهره های سوخته... نشانی ات را به خاطر بسپار...! " جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
| طراح : صـ♥ـدفــ |