دست از سر و سر از تن و جان خسته،دل به شبنمِ روشنی بخشِ سحر گاه بسته ام...

که زندگي بتاباند بر برهوتِ بی عشقیِ قلبِ بی اعتمادت...

دستان رو به آسمانم هر سحر،شکايتِ چشمانِ دلهره آفرينت را ميرسانند به محبوب ازلی...

لکن تو بدان که بسان مرواريدی بی بديل،در صدف قلب عاشقم خواهی ماند...

که عشق پای رفتنم را از روز نخست،از بيخ بريد...

اينجا آخر راه است...

دوست داشتن محض...!

و من روزگاريست که در اين انتها جا خوش کرده ام...

که زندگی يعنی دوست داشتنت...!

"جنون زده"




دنيای بی تو از سياهی پر و سرنيزه به دست نور است...

نه راه پس دارد اين دل و نه راه پيش...

ببين برزخ نبودنت چه ميکند با من.....................     


جنون زده




شورای امنيت چشمانت چه دل رحم است معشوقه من...

وقتی قطعنامه تصويب شده دوس داشتنم را با صدای رسا،زل ميزند...!

 

"جنون زده"



پ.ن:تضمين ميکنم وقتی کامنت بزاريد،هيچ اتفاق ناگواری پيش نياد براتون...!

آمار بازديد وبلاگ رابطه معکوس داره با تعداد نظرات...!!!







طراح : صـ♥ـدفــ