یادت نرود که یاد تو در یاد است / آبادی دل برای تو آباد است

از یاد نبر دل حقیرم ای دوست / در این دل من همیشه یادت یاد است . . .

 

.

.

یک گوشه نشسته ام پر از تشویشم / نقاشی چشمان تو هم در پیشم

زیباتر از آنی که تصور بکنم / من جز تو به هیچکس نمی اندیشم . . .

 

.

.

.

اگه بعضی وقتها نمیشنوی دوستت دارم

به خاطر سایلنت دلمه ، نه اینکه معرفتم کمه !

.

.

.

صبوری می کنم تا مه برآید / صبوری می کنم تا شب سرآید

صبوری می کنم تا زندگانی / مرا بگذارد و مرگ از در آید . . .

.

.

.

من از بچگی باید کارگردان می شدم

زیرا هرکسی به من میرسد بازیگر است . . .

.

.

.

آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود

چشم خواب آلوده اش را مستی و رویا نبود

لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت

دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود . . .

.

.

.

مکن مستم که هوشیار تو هستم / مکن خوابم که بیدار تو هستم

میان خواب و بیداری جهانی است / مکن ترکم که غمخوار تو هستم . . .

 

.

.

.

بی روی او به دنیا ، یک ذره نیست میلی

از وقت رفتن او ، خیلی گذشته ، خیــــلی

دلتنگم و پریشان ، با یک امید کم رنگ:

شاید برای من هم ، دلتنگ مانده لیلی

.

.

.

کسی که تا دیروز میگفت بدون تو نمیتونم نفس بکشم

امروز تو آغوش دیگری نفس نفس میزنه . . .

.

.

.

انقدر میگفت دورت بگردم و دورم میگشت

که یکدفعه به خودم اومدم و دیدم دورم زده رفته . . . !

.

.

.

ای اشک دوباره در دلم درد شدی

تا بر دیده ی من رسیدی و سرد شدی

از کودکی ام هر آنزمان خواستمت

گفتند دگر گریه نکن مرد شدی . . .

.

.

.

تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو

این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت

نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو

« دوستم داری » را از من بسیار بپرس

دوستت دارم را با من بسیار بگو

.

.

.

بیا با من دلم تنهاترین است / نگاهت در دلم شور آفرین است

مرا در شعله ی عشقت بسوزان / که رسم دوستداریها همین است . . .

.

.

.

در جنگ دوستی من و تو ، قاتل و مقتول محبوب یکدیگرند . . .

.

.

.

می سپارم به نسیم ، بوسه از جنس بلور / دل من تنگ تو باز ، باد در حال عبور

بوی چشمان تو را میرساند به مشام / می دهد آرامش ، به دل نا آرام . . .

.

.

.

درون سینه دریا گشته ای تو / در این ویرانه پیدا گشته ای تو

تو را نامی بغیر از دل ندادند / برای من معما گشته ای تو . . .

.

.

.

تو راحت بخواب ، من مشق گریه هایم هنوز مانده . . . !

.

.

.

میباری ای باران و میشویی زمین را / اما نمیشویی دل اندوهگین را

سنگین ترینی بی شک اما اندکی نیز / تسکین نخواهی داد این غمگین ترین را . . .

.

.

.

من از زمانه که دست تو داد تقدیرم / هنوزم که هنوز است سخت دلگیرم

تو رفته ای و من اندر هجوم خاطره ها / چو قاب عکس قدیمی اسیر تصویرم . . .

.

.

.

می روم شاید فراموشت کنم / با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش / از عذاب دیدنم آزاد باش . . .

.

.

.

.

کمی از غصه هایم یاد بگیر که وقتی بودی با فکر رفتنت و وقتی رفتی با فکر بر نگشتنت همراه من ماند!!

 

آهای همیشگی ترینمتمام فعلهای ماضیم را ببرچه در گذر باشی چه نباشیبرای مناستمراری خواهی بود….من هر لحظه تو را صرف میکنم..

 

ماکه همسایه ی اشکیمولی با دلِ تنگگر لبی خنده زندیاد شماییم همه شب

.

.

.

 

اگر به یادت نمی ایم دلیل فراموشی تو نیست…من ترس از ارتفاع دارم..

 

رُخ به رُخ که شدیممن مات شدم… !و تو چون پادشاهی کهاز اینگونه فتح ها را زیاد دیده استبی اهمیت ، رد شدی

 

ای معنی انتظار یک لحظه بایستدیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟برگرد نگاهم کن و یک جمله بگوتکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟

 

زندگی یعنی بخند هرچند که غمگینی
ببخش هرچند که مسکینی
فراموش کن هرچند که دلگیری…

 

تو را با دیگری دیدم که بی من شادمان بودی
گمانم بود بی احساسی و تو بیش از آن بودی
رها کردی مرا رفتی شکستن بود تقدیرم
تمام فکر من هستی به فکر دیگران بودی

 

چقــدر باید بگذرد؟؟تا مـندر مـرور خـاطراتموقتی از کنار تــو رد می شم.تنـــم نلــرزد…..بغضــم نگیــرد…..

 

تا دست به قلم میبرمتو تمام واژه ها میشوی…با یک واژهمن چگونه خط خطی کنم تو را؟؟؟

 

چه می شد اولین روز جـدایی ، برایم تا قیامت شب نمی شدوجود پاک و سرشار از امیدت ، گرفتار سکوت و شب نمی شد

 

با تو بودن همیشه پر معناست
بی تو روحم گرفته و تنهاست
با تو یک کاسه آب یک دریاست
بی تو دردم به وسعت صحراست

 

بدون مکالمه عشق به جان کندن می افتد؛ و چقدر هم سخت است دوام بخشیدن به این گفتگوهای آبی روشن

 

به هیچ روزی پ‍‍س ات نمی‌دهم!
به هیچ ساعتی
به هیچ دقیقه‌ای
به هیچ، هیچی!
سخت چسبیده‌ام
تمامت را…

 

چه رابطه ی مرموزی است….میان پیداترین زخم و پنهان ترین راز!!

 

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرماصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرمیک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریاافتادم و باید بپذیرم که بمیرم

 

سالهاست که معنای این را نفهمیده ام “رفت و آمد” یا “آمد‌ و رفت” ؟آدمها می‌روند که برگردند ، یا می‌آیند که بروند

 

صدایت درگوشم زمزمه می شود ونگاهت درذهن مجسم… ولی من تو رامی خواهم نه خیالت را.

 

هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو، دلی را به دریا زدم که ازآب، واهمه داشت

 

قرارمان فصل انگور، شراب که شدم بیا… تو جام بیاور من جان!

 

تو را آرزو نخواهم کرد..هیچ وقت..! تو را زمانی می خواهم که خودتبیایی نه با آرزوی من.

 

حکایت من و تو حکایت آسمان و زمین استفقط چیزی شبیه رعدوبرق مارا به هم می رساند

 

چقدر تلخ است بعد از سال ها انتظار نیمه گم شده ات را کامل بیابی!!!!!

 

خداوند همه چیز راجفت آفرید:جز بینی ودها ن وقلب،مى دونى چرا؟چون بایدبراى خودت یک هم نفس یک هم زبان ویک هم دل پیداکنى

 

وقتی از غربت ایام دلـــــم میگیرد
مرغ امید من از شدت غم میمیرد
دل به رویای خوش خاطره ها میبندم
بازهم خاطر تو دســت مرا میگیرد

 

هر که خوبی کرد زجرش میدهندهر که زشتی کرد اجرش میدهندباستان کاران تبانی کرده اندعشق را هم باستانی کرده اندهرچه انسانها طلایی تر شدندعشق ها هم مومیایی تر شدند

 

تو را طلب نمیکنم…نه اینکه بی نیازم…صبورم




 

گاه سکوت یک دوست معجزه میکنه ، و تو می آموزی که همیشه ، بودن در فریاد نیست …

.

.

.

در اوج دل نشاندمت ، در رهگذار زندگی زمانه گر خزان شود ، توئی بهار زندگی . . .

.

.

.

دیرگاهیست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام

دگر آئینه ز من با خبر است / که اسیر شب یلدا شده ام

من که بی تاب شقایق بودم / همدم سردی یخ ها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنید / تا نبینم که چه تنها شده ام . . .

.

.

.

زندگی پرتو عصر است که در بزم وجود ، به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است . . .

.

.

.

بمون بگو چکار کنم ، دنیا پر از درد و غمه / تموم زندگیم توئی ، تو هم که اخمات تو همه !

.

.

.

همه دنبالت میگردن ، فکر میکنن گم شدی ، بگم تو قلب منی خیالشون راحت بشه !؟

.

.

.

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند ، تماشای تو زیباست اگر بگذارند

به من عاشق مسکین به حقارت منگر ، دل ما وسعت دریاست اگر بگذارند . . .

.

.

.

بلند ترین شاخه درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم تنهائیست . . .

.

.

.

فریاد من از داغ توست ، اینگونه خاموشم نکن ،

حالا که یادت میکنم ، دیگر فراموشم نکن . . .

.

.

.

در سرای گل فروشان گرچه گل بسیار است ، چون تو گل پیدا نمودن مشکل و دشوار است

.

.

.

هیچ کس تنهائیم را حس نکرد ، برکه طوفانیم را حس نکرد ،

او که سامان غزل هایم از اوست ، بی سر و سامانیم را حس نکرد . . .

.

.

.

ای اشک ، گرم و آرام ببار بر گونه بیمار من ، ای غم ، تو هم لذت ببر از این همه آزار من

.

.

.

عشق یک واژه زلال است ، تو باید باشی ، قلب من زیر سوال است ، تو باید باشی

فال حافظ زدم آن رند غزل خوان هم گفت ، زندگی بی تو محال است ، تو باید باشی . . .

.

.

.

از فراق تو مرا هر نفسی صد آه است ، از تو غافل تیستم ای دوست خدا آگاه است . . .

.

.

.

گوهر دل را نزن بر سنگ هر ناقابلی ، صبر کن پیدا شود گوهر شانس قابلی . . .

.

.

.

شب شکست ، پیمان شکست ، عهدی شکست ، قلبی شکست

از شکست هر شکستی بر دلم آهی نشست . . .

.

.

.

اگه به تو زل نمیزنم ، رازی است که با نگاه فاش میشود . . .

.

.

.

ای کاش زندگی مثل فوتبال بود ، که خوشی را پاس ، جدائی را شوت ،

بی وفائی را فول ، غم را آفساید و محبت را گل میکردیم . . . !






طراح : صـ♥ـدفــ