
امشب آسمان ابریست و قلبم بی قرار تر از همیشه...
هوس شبگردی های همیشگیمان یه سرم زده...
دستت را به من بده...
شیطنت نکن...
نور که میبینی ذوق نکن...!
قبل و بعد از هر چراغ برق دستانت را گستاخانه از دستانم نکش...!
اعصاب ندارم لعنتی...
اصلا بیا برویم کنار دریا...
به ظلمت نزدیک ساحل که رسیدیم وحشیانه در آغوش میگیرمت...!
آنجا دیگر اختیارت با خودت نیست...
اینگونه ملتمسانه نگاهم نکن...
دست من هم نیست...!
آه ای خدا...
یک "سایه" تا چه حد میتواند احمق باشد...!!!
" جـ ــ ـُـنوטּ زَבه "
| طراح : صـ♥ـدفــ |