
رفتن نبودن نیست وقتی صحبت از رد پای شکوفه هاست هیچ جاده خاکی، بی راهه ندارد، با عطر گیسوی بهار باور کن! این لامکان ترین معجزه دستان پر محبت شاخه هاست که استثمار شده در خلاء بازوان ستبر درخت تکرار کن رفتن نبودن نیست... '' جنون زده''
تخته سیاهت نقش بازی کرد از ساده لوحی سیب میچیدی حوّا دوباره نقش بازی کرد ''جنون زده''
هی زخم مهیا شد،غم سر به سرش آمد ای داد از این عشق و، فریاد از آن شادی هر ترس که ممکن بود،این دل به سرش آمد "جنون زده"
گرگي غمين در بين مو هايی رها کردم تکليف رفته روشن و،تاريک،آنکس ماند يک مرده را در چاه تنهايی صدا کردم "جنون زده"
وی علت وادادگی کل عملها يلدای دگر آمد و تقدير همان است سرما زده بر سادگی کل بغلها... "جنون زده"
بی خشم و کينه و بی خون بها برو کم کم غلاف کن همه ات را ز ديده ها رنگت پريده بيا با عصا برو.... "جنون زده"
اين قلب ما بازی درآورده کجايی؟! هرگز نميديدم تو را ای کاش بانو آنکه دمار از ما در آورده کجايی...؟! "جنون زده"
| طراح : صـ♥ـدفــ |